این بار منتخب شده از حق شو ای وکیل
یعنی به درد جامعه و حقگویان دانا شو ای وکیل
پس خصم خلق بوده ای یک نیم روز هم
خصم جناب حضرت والا شو ای وکیل
خاطر مدار رنجه ز امواج تند رو گوهر طلب
به جانب دریا شو ای وکیل
تا خطور تو جاده مقصد شود به خلق
از خار و سنگ آبله در پا شو ای وکیل
حق را نا حق نکن دلها را بنا حق نشکن
گریز از نفس خبیثه کن ای وکیل
خود زنده باش و ز نفس احیای مرده کن
همراه خضر و یار مسیحا ؛خدا و پیغمبر شو ای وکیل
داریم افتخار ز نام گذشتهگان یک روز هم
تو نخبه بابا شو ای وکیل
دهقان و کارگر به تو دادند نقد رأی
کآخر به فکر توده غبرا شو ای وکیل
بر حق مظلوم مشو زخم ساز دل
بهر خدای مرهم دلهای شکسته شو ای وکیل
همت به ابتکار گرت نیست گو مباش
باری بیا مقلّد دنیای صداقت شو ای وکیل
بسیار صحنهها که تماشاگه تو بود
یک صحنه را محل تماشا شو ای وکیل
تا سهم عدل و داد بهرحق داران رسد
با عاملین جور و جفا به دعوا شو ای وکیل
<<شاعر >> ز راه پند ز زندان پیام داد
عضو مفید بر همه اعضا شو ای وکیل
خداجو با خداگو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد
خداگو حاجی مردم فریب است
خداجو مومن حسرت نصیب است
خداجو را هوای سیم و زر نیست
بجز فکر خدا،فکر دگر نیست
راه بی پایان ،
آسمان در آسمان ،ظلمت
بوی آشنای انزوا
پنجره های بیابان زده
وصدای صامت گم شدن های مکرر
که می پیچد در پیله ی تنهایی من
واژه های ساده و بی خطر ِ من
که تمرین می کنند هماغوشی با بغضهای کال را
….
دردهایم را در آغوش می گیرم
پاهای تاول زده ی ذهنم را
رندانه می بوسم
تنها ،”من”
لایق است دست بکشد بر سر تنهاییم
وببوسد دردها را
و بخوابد بر بستر ِبی آرام ِتن ِ”من ”
شاید…
قلبم دارد از آن همه خوبی ،خالی می شود
می دانید …
شاید؟!
……………………..
عشق را وارد کلام کنیم
تا به هر که دوستش داریم سلام کنیم
...
و به هر چهره ای تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنیم
هرکجا اهل مهر پیدا شد
ما در اطرافش ازدحام کنیم
چشم ما چون به سرو سبز افتاد
بهرتعظیم او قیام کنیم
گل و زنبور، دست به دست دهند
تا که شهد جهان به کام کنیم
این عجایب مدام درکارند
تا که ما شادی مُدام کنیم
شُهره زنبور گشته است به نیش
ما ازو رفع اتهام کنیم
علفی هرزه نیست در عالم
ما ندانیم و هرزه نام کنیم
زندگی در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف این پیام کنیم
«سالکا» این مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنیم
در عمل باید عشق ورزیدن
گفتگو را بیا تمام کنیم
بعضی برادرها ارث خواهر ها را نمی دهند . در مورد ارث خواهر و برادر توضیحاتی بفرمایید .
وقتی شخصی از دنیا می رود اموالش متعلق به ورثه است .
پاسخ – در بعضی از مناطق برادرها ، خواهرها را از ارث محروم می کنند .که برخلاف قانون خدا وبشریست .
ممکن است که فرد وصیت کرده باشد که ثلث اموالش را برای خودش خرج کرده باشند ولی بقیه متعلق به ورثه است .
هیچ کدام از وراث بدون اجازه ی دیگری نمی توانند از مال متوفی استفاده بکنند .
اگر وراث دیگر راضی باشند که بعضی از وراث از مال متوفی استفاده کنند اشکالی ندارد .
ولی اگر وراث راضی نباشند استفاده از این مال حرام است .
خواهرها که فرزندان متوفی هستند از کل اموال ارث می برند ولی سهم دختران نصف پسرها است .
اگر برادرها سهم خواهرها را نپردازند به آنها ظلم کرده اند .
اگر اموال را تصرف کنند تصرف آنها عدوانی است و آنها گناهکار هستند .
اگر هنوز این رسم غلط در بین بعضی از اقوام باقی مانده است باید آنرا از بین ببرند .
به همان قدرکه چشم توپر از زیبایی است
بی تودنیای من ای دوست پر از تنهایی است
این غزل های زلالی که زمن می شنوی
چشمه ی جاری اندوه دلی دریایی است
چند وقت است که بازیچه ی مردم شده ام
گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است
دل به دریا زده ام تا باز اغاز کنم
ماجرایی که سرانجامش راه خدائیست
امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن
حق به دست دل من؟ عقل؟ ویا زیبایی است؟
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین
به خداوندکه معشوقه ی من بالایی است
این غزل نیز دل تنگمرا باز نکرد
روح من تشنه یک زمزمه نیمایی است
یاسمی
.: Weblog Themes By Pichak :.